بیوگرافی Martha Argerich
Martha Argerich کیست ؟
مارتا آرگریچ در سال ۱۹۴۱ در بوینس آیرس متولد شد. او یک کودک نابغه بود. در نوجوانی به همراه خانوادهاش به وین رفت تا تحت تعلیم فردریک گولدا قرار گیرد. پیش از کسب موفقیت در مسابقات شوپن ۱۹۶۵، او بیشتر درگیر کشمکش ها درونی، استرس اجرا و مسائل دیگر بود و این امر باعث شد تا برای چندین سال اجرای کنسرت را متوقف کند. او به علت روحیهی خود انتقادی وحشتناکی که دارد، اغلب رسیتالهای سولوی خود را طی یک اطلاعیهی کوتاه و مختصر لغو میکند. مارتا سالها پیش از اجراهای سولو(تکنوازی) دست کشید و ترجیح داد صحنه را با دوستان و همکاران خود سهیم شود.
سخاوتمندی و همراهی او با همکاران و دوستانش بی حد و حصر است. گابریلا بالدوچی پیانیست ایتالیایی که در Trinity Laban تدریس میکند و با آرگریچ اجراهایی داشته است به بازگو کردن نقش آرگریچ در شکوفایی حرفهای اسطورهای مثل کلودیا آبادو میپردازد: « آبادو در ابندا هنرجوی پیانو بود و آنها همدیگر را در کلاس گولدا ملاقات کردند. آن زمان آرگریچ مشغول ضبط کنسرتوهایی از لیست و شوپن برای کمپانی DG بود. داستان از این قرار است هنگامی که از مارتا سؤال شد که چه کسی قرار است رهبری ارکستر را برعهده بگیرد، مارتا آبادو را پیشنهاد داد. این تصمیم پذیرفته شد و آنها هرگز دربارهی آن تردید نکردند.
آرگریچ گاهی اوقات یک قطعه سولو را به شکل عمومی اجرا میکند، آن هم در لابلای برنامهی بزرگتری نظیر ارکستر مجلسی. مونترو در مورد اجرای قطعهی Kinderszenen شومان در لوگانورا این گونه به یاد میآورد:« بعد از چند دقیقه من به قدری تحت تأثیر قرار گرفتم که به گریه افتادم و مجبور شدم سالن را ترک کنم. هنرمندان بسیاری پیانو مینوازند اما مارتا أن را زندگی میکند. او به هنگام نواختن، رازها، داستان ها، ترس ها، شجاعت ها، حسرت هایش و هر چه در درونش میگذرد را برای ما بازگو میکند. و چنان صادقانه اینها را بیان میکند که غیرممکن است تحت تأثیر این زن بزرگ قرار نگیرید. کسی که همزمان و به روش خودش در عین قدرتمند بودن، بسیار آسیب پذیر و شکننده است».
استفانی، دختر مارتا و کواسویچ جزئیات داستان خانوادهشان را در قالب یک فیلم هنری به نام «آرگریچ» به تصویر کشیده است. این فیلم ناگزیر وفاداری های متناقض به خانواده و هنر را نشان میدهد، وفاداری هایی که مملو از روابط عاشقانه بین اعضای گوناگون این خانوادهی فوقالعاده است. این فیلم مسائل و مشکلات زندگی گذشته آرگریچ را با وجود داشتن پدری قابل ستایش و مادری دمدمی مزاج و ناپایدار دنبال میکند. مادری که لیدا (Lyda) فرزند بزرگ آرگریچ را هنگامی که مارتا حضانتش را از دست داده بود از پرورشگاه دزدید.کواسویچ اذعان میکند که تماشای این فیلم برای او و آرگریچ آسان نبوده و یک یا دوصحنه از فیلم خیلی برایش جالب نبوده است. او اضافه میکند:« من به دخترم به خاطر ساختن این فیلم افتخار میکنم، اگرچه این فیلم کمی زیادی به مسايل میپردازد اما جالب است. این فیلم یک فیلم عامه پسند و کلیشهای نیست».استفانی میگوید این فیلم تا حدی نشان دهنده تلاشهای خودش برای شناخت خانوادهاش است :«مادرم هنوز هم برای من یک راز است. اما هنگامی که او را در لباس خواب ببینید و چیزهایی از زندگیاش بدانید که تکان دهنده و ناراحت کننده است، فکر میکنم میتوانید او را درک کنید. این بازخورد را از مردمی که به تماشای این فیلم نشسته اند گرفتهام. آنها ترکیبی از احساسات متفاوت و متضاد را میبینند که بیانگر خود آرگریچ است. من واقعا فکر میکنم او برای خودش هم ناشناخته است».
بخشی از این پیچیدگیها را میتوان به سالهایی که کودک نابغهای بود نسبت داد. استفانی میگوید: « هنگامی که یک کودک سه ساله نابغه باشید، همه چیز در اطراف شما تحت تأثیر این واقعیت قرار میگیرد. حتی رابطه شما با پدر و مادرتان. شما تنها یک دختربچه سه ساله نیستید، بلکه یک کودک نابغه اید. تمام مشکل افراد نابغه نیز همین است. آنها نمیدانند به خاطر نبوغشان دوست داشته میشوند یا به خاطر خودشان. این سوال بزرگی است که تا بزرگسالی همراه آرگریچ بوده و و تا پایان عمر هم همراه او خواهد بود».
دیدگاهتان را بنویسید